سفارش تبلیغ
صبا ویژن
























نوده پشنگ

تو آنجا من اینجا
اسیر و پای در بند
تو آنجا من اینجا
دو مجنون و گرفتار
دو در ظاهر سلامت
ولی در سینه بیمار

***


تو آنجا

مرا میجویی اما جز هوا نیست
بجای پیکر من در بر تو
بنرمی میگشایی شعرهایم
که پیچد عطر من در بستر تو

***


صدای پای من می آید از دور

که پر میگیرم از هرجا بسویت
تو میبینی نگاه خسته ام را
که میلغزد برویت

***


ولی افسوس ای دوست

خیال است
من آنجا در کنار تو
محال است

***


تو آنجا من اینجا

من اینجا در دل جمع
ولی محزون و تنها
از این عالم ترا میخواهم و بس
تو را دیوانه ی عشق
تو را بیگانه از هر آشنایی
ترا مست از می دیوانگیها
تو را ای هستی من
تو را ای شور و حال و مستی من
تو را ای خوانده درس مهربانی
تو را ای زندگانی

***


منم بیگانه از هر آشنایی

گریزانم،گریزان
مرا دیوانه می خواهند و رسوا
مرا غمگین و تنها
که شبها همچونان شمعی بسوزم
و بزم حال آنان برفروزم
تو را میخواهم وبس
تو را میخواهم و خندیدنت را
زشوق دیدنم لرزیدنت را

***


دوچشمان ترا میخواهم و بس

پر آتش از حسادت
بدنبال نگاهم
که بر کیست و بر چیست ؟
و چون خندد بچشمت دیدگانم
نگه دزدینت را

***


ولی افسوس ای دوست

تو آنجا
من اینجا در دل جمع
در امیدی محالم
تمام آنچه میخواهم محال است
خیال است


نوشته شده در سه شنبه 91/1/22ساعت 3:0 عصر توسط جواد عاملی نظرات ( ) |


آخرین مطالب
» از کی
[عناوین آرشیوشده]

Design By : RoozGozar.com